روزی مردی خواب عجیبی دید! دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه می کند. هنگام ورود دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه های را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته پرسید: شما چه کار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: این جا بخش دریافت استو ما دعاها و درخواست های مردم از خداوند را، تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشته گان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید: شماها چه کار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.
مرد با تعجب پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند:
<<خدایا شکر>>
عشق و سپاسگزاری می تواند اعجاز کند و دریاها را از هم
بشکافاند و کوهها را حرکت دهد و بیماری ها را شفا دهد.
"دکتر جان دمارتینی" برگرفته از کتاب تو، تویی؟!